پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
پست ثابت ( خوش آمدید )
نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1399
بازدید : 1740
نویسنده : مهدی پرویز

      

نتیجه تصویری برای ‪HELLO‬‏

 

 

 

جوک درباره کرونا ، طنز کرونا 

 

 

اس ام اس عاشقانه جدید

http://s3.picofile.com/file/7405064943/12.gif

 جوک درباره کرونا ، طنز کرونا

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

 جوک درباره کرونا ، طنز کرونا
 
 

نایت اسکین

 

 

 جوک درباره کرونا ، طنز کرونا

 

 

 

 

 

جوک درباره کرونا ، طنز کرونا 

 

 

 




غضنفر 25252
نوشته شده در سه شنبه 17 مهر 1403
بازدید : 24
نویسنده : مهدی پرویز

آخرین خبر | طنز/ با انواع عکس پروفایل آشنا شوید




گوگل
نوشته شده در یک شنبه 18 شهريور 1403
بازدید : 81
نویسنده : مهدی پرویز

ﮔﻮﮔﻞ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺬﺍﺭﺣﺪﺍﻗﻞ 2 ﺗﺎ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻤﻮ ﺗﺎﻳﭗ ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ
ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻥ ﺁﺑﺮﻭ ﺣﯿﺜﯿﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ همه ی




خواستگاری
نوشته شده در چهار شنبه 19 ارديبهشت 1403
بازدید : 349
نویسنده : مهدی پرویز

رفتیم خواستگاری

بابای عروس ازم پرسید کارت چیه؟

گفتم تو کار فرش و گوشی ام.

گفت یعنی چی؟

گفتم رو فرش میخوابم با گوشی بازی میکنم!

هیچی دیگه انداختنمون بیرون شیرنی هامونم پس ندادن نامردا !!




همسایه
نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1402
بازدید : 1221
نویسنده : مهدی پرویز

همسايه عوضیمون ساعت دونصف شب با مشت ميکوبه به ديوار

.

.

.

.

حالا خداروشکر من خواب نبودم داشتم ” شیپور ” تمرين ميکردم.

ملت دیوونه شدنا !!




آن یار کز او خانه ما جای پری بود
نوشته شده در شنبه 17 تير 1402
بازدید : 973
نویسنده : مهدی پرویز

آن یار کز او خانه ما جای پری بود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد

تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

منظور خردمند من آن ماه که او را

با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود

از چنگ منش اختر بدمهر به در برد

آری چه کنم دولت دور قمری بود

عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را

در مملکت حسن سر تاجوری بود

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را

با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود




ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
نوشته شده در جمعه 16 تير 1402
بازدید : 958
نویسنده : مهدی پرویز

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما




گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1402
بازدید : 924
نویسنده : مهدی پرویز

گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟




دود اگر بالا نشيند كســـر شــأن شــعـله نيست
نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1401
بازدید : 1247
نویسنده : مهدی پرویز

ايه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است
هر كسي صاحب زر است او از همه بالاتر است

دود اگر بالا نشيند كســـر شــأن شــعـله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد چونكه او بالا تراست

ناكسي گر از كسي بالا نشيند عيب نيست
روي دريا، خس نشيند قعر دريا گوهر است

شصت و شاهد هر دو دعوي بزرگي ميكنند
پس چرا انگشت كوچك لايق انگشــــتر است

آهن و فولاد از يك كوه مي آيند برون
آن يكي شمشير گردد ديگري نعل خر است

 

 

كــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود
كــــره خــر ، از خــريت پيش پيش مــــادر است

كاكـل از بالا بلندي رتبــه اي پيدا نكرد
زلف ، از افتادگي قابل به مشك و عنبر است

پادشه مفلس كه شد چون مرغ بي بال و پر است
دائماً خون ميخورد تيغي كه صاحب جوهر است

سبزه پامال است در زير درخت ميوه دار
دختر هر كس نجيب افتـاد مفت شوهر است

صائبا !عيب خودت گو عيب مردم را مگو
هر كه عيب خود بگويد، از همه بالا تر است




خاک شد هرکه بر این خاک زیست ٬
نوشته شده در سه شنبه 23 فروردين 1401
بازدید : 1328
نویسنده : مهدی پرویز

خاک شد هرکه بر این خاک زیست ٬

خاک چه داند که در این خاک کیست

سرانجام که باید در خاک رفت ٬

خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت . . .




گریزانم از این مردم
نوشته شده در دو شنبه 10 آبان 1400
بازدید : 1307
نویسنده : مهدی پرویز

گریزانم از این مردم که با من 

به ظاهر همدم و یک رنگ هستند 

ولی در باطن از فرط حقارت 

به دامانم دو صد پیرایه بستند 

از این مردم که تا شعرم شنیدند 

به رویم چون گلی خوشبو شکفتند 

ولی آن دم که در خلوت نشستند 

مرا دیوانه ای بد نام گفتند 




صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد